میوۀ لهیده و پرآب؛ میوهای که آن را با دست فشار داده و آبکی کرده باشند، مانند انار.
فرهنگ فارسی عمید
آبی که از فشردن لیموی ترش میگیرند.
نوعی از شیرینی که با شیرۀ شکر درست میکنند.
دریانورد؛ ملاح.
علمی که دربارۀ آبهای سطح زمین و وضع و مقدار و چگونگی آنها و جریان آب رودخانهها و دریاچهها و دریاها بحث میکند.
شغل و عمل آبپاش؛ پاشیدن آب بر زمین و باغچه و گل یا چیز دیگر.
کوهها و بلندیهایی که آبریز رودی را از آبریز رودهای دیگر جدا میکنند.
هر نوع مادۀ غذایی که در آب بیندازند و بجوشانند: تخم مرغ آبپز، سیبزمینی آبپز.
آسیبدیده در آب (میوه).
۱. آباد بودن. ۲. (مصدر متعدی) آباد ساختن زمین با کشتوکار؛ آباد کردن. ۳. (اسم) [قدیمی] جایی که در آن آب و گیاه پیدا شود و مردم در آنجا زندگانی کنند.
آنکه کارش آباد کردن است؛ آبادکننده.
دارویی که از سرب و گوگرد تهیه میشد و در چشمپزشکی کاربرد داشت.