(گِ. کَ دَ) (مص ل.) سبب ملال بودن.
فرهنگ فارسی معین
(گُ بِ یُ)(ق مر.)۱ - رفتاری از روی شوخی وشنگی.۲- تهدیدی که شوخی باشد نه جدی.
(~. وَ رَ دِ) (ص فا.) فراهم - کننده.
(گِ دِ. بَ. مَ) (مص ل.) از عهدة آن چیز برآمدن.
(گِ) (ص مر.) (عا.) گرد، مدور.
(گَ)(ص فا.)۱ - چرخنده، دوار، متحرک.۲- متغیر، متحول.
(گَ نَ دِ) (ص فا.) کسی که ادارة کارها را به عهده دارد.
(گِ) (اِ.) بادی باحرکت چرخشی توأم رو به جلو و رو به بالا.
(~. گَ) (حامص.) سفر کردن به کشورها و جاهای مختلف برای دیدن و تماشا کردن و تفریح و..، توریسم.
(گِ مُ) (ص مر.)۱- مُشت، پنجة جمع شده.۲- قبضه، قبضة کمان.
(گَ دَ. بُ دِ) (ص مر.) عاصی، غیرمنقاد؛ مق. گردن داده.
(~. تَ) (مص ل.) سرباز زدن، اعراض، سرپیچی.