پیشرفت، ترقی، ترویج، ترفیع سایر معانی: پیشروی، پیشبرد، بهبود، سهم الارثی که در زمان حیات پدر به فرزندان می دهند، پیش قسط [ریاضیات] پیشرفت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[شیمی] درجه پیشرفت
هم دست، کمک، یاری، یاور، حمایت، مساعدت، مدد کار، معونت، کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن سایر معانی: همدستی، همیاری، معاضدت، ور دست، معاون، دستیار، پیشکار، وسیله ی ...
تمدن، مدنیت، فرهنگ، انسانیت سایر معانی: شهرایی، شهر زیستی، شهرنشینی، فرهنگ و روش زندگی هر ملت، زیست روش، پالایش و تعالی فرهنگی و رفتاری، نیک آموختی و نیکرفتاری، فرهیختگی
بلندی، تجلیل، تمجید سایر معانی: ستایش، تعالی بخشی، والاسازی، سرافرازی [روانپزشکی] شعف
سرعت، پیشرفت، بلندی طاق سایر معانی: پیشروی، جلوروی، حرکت به جلو، میزان پیشرفت کشتی، بجلو، پیشرفت، بلندی طاق، سرعت، پیشروی [عمران و معماری] فاصله بین وسایل نقلیه
افزایش، ترقی، سود، توسعه سایر معانی: میزان (یا مبلغ) افزایش، اضافه حقوق، (ریاضی) بالش، والش، تصاعدی، افزودگی، گوالش، رشد، نمو، افزونش [عمران و معماری] نمو [کامپیوتر] نمو دادن ؛ نمو ؛ فزایش - ...
بهسازی، بهگری، بهبود، بهباش، بهسویی
شیوع، وسعت، گسترش، منتشر شده، منتشر شدن، فرش کردن، گستردن، پهن شدن، بصط و توسعه یافتن، منتشر کردن، پخش کردن، پهن کردن، گسترش یافتن سایر معانی: از هم باز کردن، از هم گشودن، (کاشانی) شید کردن، ...
[زمین شناسی] تا نشدنی [آمار] تا نشدنی