[سینما] دو چهره در یک نمای درشت - نمای دو نفره نزدیک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] بستن پرانتز
[ریاضیات] دقت فوق العاده
در نزدیکی، نزدیک، دم دست
[حقوق] شرکتی که سهام آن در دست عده معدودی باشد، شرکت خانوادگی
چسباندن، قالب تن، (جامه) تنگ، چسبان
دارای الیاف یا بلورها ویاساختمان ظریف وبهم پیوسته
[نفت] دانه ریز
وضعیت بسته [موسیقی] وضعیتی از آکورد که در آن فاصلۀ میان بخشهای «تِنور و آلتو» و «آلتو و سوپرانو» سوم یا چهارم باشند
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] دهانه تار بسته
1- (کشتیرانی) در جهت باد 2- قانون و مقررات را کجدار و مریض رعایت کردن
[سینما] تصویر نزدیک