میگسار، مشروبخوار، الکلی، ابدار، پر پشت، با شکوه، شاداب، پر اب، مست کردن سایر معانی: سبز و خرم، گشن، انبوه، سرسبز و پر پشت، دارای تزئینات بیش از حد، پر آذین، پر شاخ و برگ، لطیف و آبدار، رسید ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] هزینه یابی همتراز
خجول سایر معانی: خجول
درحال شرمندگی
[نساجی] ساتین پودی
تراز، سرخ شدن، خیط و پیت کردن، قرمز کردن، بطور ناگهانی غضبناک شدن، بهیجان امدن، چهره گلگون کردن، ابریزمستراح را باز کردن، اب را با فشار ریختن سایر معانی: (به سرعت جاری و پخش شدن) روان شدن یا ...
[عمران و معماری] پیچ خزینه رو
[عمران و معماری] در صاف - درمسطح
سر تراز [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← سر صاف
واژههای مصوب فرهنگستان
[نفت] لوله ی حفاری صاف مفصل
[عمران و معماری] حوضچه شستشو [زمین شناسی] حوضچه شستشو، مخزن شستشو
محله ی فلاشینگ (در شهر نیویورک - امریکا) [عمران و معماری] شستشوی فشاری - شستشوی سریع [ریاضیات] خالی کردن بافر، تخلیه کردن، فلاش کردن [معدن] شستشو (حفاری اکتشافی) [آب و خاک] شستشوی سریع، شاس ...