کنشگر اخلاقی [فلسفه] کسی که قادر به صورتبندی اصول و قواعد عام اخلاقی و پیروی از آنهاست و از آزادی اراده برای تصمیمگیری درباره اینکه چه اعمالی را باید انجام دهد و چه اعمالی را نبا ...
واژههای مصوب فرهنگستان
ضدواقعگرایی اخلاقی [فلسفه] دیدگاهی در فرااخلاق مبنی بر اینکه هیچ واقعیت اخلاقی مستقل از ذهن وجود ندارد
[حقوق] موازین اخلاقی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وجدان اخلاقی [فلسفه] نوعی آگاهی یا ملکه یا قوه یا ندای درونی در انسان که جنبه شهودی و بیواسطه دارد و بهکمک آن درباره درست و نادرست اخلاقی قضاوت میکنیم ...
خطاانگاری احکام اخلاقی [فلسفه] نظریهای در اخلاق مبنی بر اینکه احکام اخلاقی، علیرغم اینکه در گفتار صدقپذیرند، بهدلیل نداشتن مرجع عینی در جهان، یکسره خطا هستند ...
حکم اخلاقی [فلسفه] داوری درباره افعال و احوال عامل اخلاقی بر مبنای مفاهیمی مانند خوب و بد و درست و نادرست
ناشناختگرایی اخلاقی [فلسفه] دیدگاهی در فرااخلاق مبنی بر اینکه احکام اخلاقی ارزش صدق (truth-value) ندارند، بنابراین گزاره نیستند و چون از جنس باور نیستند شناختاری (cognitive) محسوب نمی& ...
کنشپذیر اخلاقی [فلسفه] کسی یا چیزی که مخاطب یا طرف افعال عامل اخلاقی است
دل گرمی، روحیه، روحیه جنگجویان، روحیه افراد مردم سایر معانی: روحیه، دلگرمی، روحیه جنگجویان، روحیه افراد مردم
اخلاق [فلسفه] مجموعه اصول و هنجارهای تعیینکننده رفتار درست و خوب
اخلاق گرایی
اخلاقا