گهواره، مهد، در گهواره قرار دادن، در چهارچوب یاکلاف قرار دادن سایر معانی: خاستگاه، گاهواره، (شعر قدیم) استراحتگاه، آسودگاه، آغوش، (در گهواره) تکان دادن، (گهواره وار) در آغوش گرفتن، بغل کردن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قید، مانع شدن، مانع شدن از، از کار بازداشتن سایر معانی: باز ایستاندن، گیردار کردن، دارای گیر یا گرفتگی کردن، وبال گردن شدن، لنگ کردن (کار)، مختل کردن، بند کردن، سبد بزرگ (که معمولا در دارد و ...