[حسابداری] منطقه سود
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] مرکز سود
[حسابداری] حاشیه فروش
[حسابداری] سود پیمان ناتمام
[حسابداری] سود پیمانهای ناتمام
[حسابداری] سود هر سهم
سودبخشی [حسابداری] سودآوری [صنعت] سودبخشی، سود آوری
[حسابداری] تجزیه وتحلیل سودآوری [ریاضیات] تحلیل سودآوری
[حسابداری] نسبت سودآوری
سودمندی سایر معانی: مفیدیت، پر فایدگی
سودمندانه، بطورمفید، چنانکه سود دهدیا منفعت رساند
[حقوق] سود جویی، استفاده جویی، گرانفروشی