(ریاضی) عددی را به توان معینی رساندن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] طرح کردن دعوی، اقامه کردن دعوی
(نسبت به چیزی) اظهار شک یا شگفتی یا ناخشنودی کردن
امید (یاترس یا شک و غیره ی) کسی را زیاد کردن
منتصب سایر معانی: برجسته، برجسته کاری شده، دارای نقش برجسته، (پارچه) خواب دار، پرزدار، ورامده
[نساجی] اثر برجسته - طرح برجسته
[نساجی] تکمیل پرزی
[عمران و معماری] لبه بلند - جدول بلند
ارزیاب، دیدزن، مقوم
خیز درجه [مهندسی مواد و متالورژی] برجستگیهای نسبتا ضخیم با گوشههای ناهموار و سطح صاف که عموما بر یکی از سطوح ریختگی عمود هستند و در سطح جدایش قالب یا تکیهگاههای ماهیچ ...
واژههای مصوب فرهنگستان
با دلسردی و بی علاقگی تعریف کردن (که اثرش مثل تکذیب کردن باشد)
(فرانسه) توت فرنگی وحشی