پیانوی ایستاده، پیانوی قائم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدرستی، عادلانه
عفت، نجابت، پاکدامنی، عفت وعصمت، سادگی سایر معانی: پرهیزکاری، پارسایی، عصمت، تجرد، پرهیز از مقاربت جنسی (به خاطر ملاحظات مذهبی)
سوگند ملایمی سایر معانی: (برای تاکید و تشدید) راستی، واقعا، به خدا، درستکارانه، با درستی، امینانه (رجوع شود به: honest)، به خدا honestly, i did not take your watch! باور کنید ساعت شما را من ...
درستى، صحت، حقانیت، عدالت، حق بودن
ثبات قدم، وفاداری، سرسپردگی، وظیفه شناسی، صداقت سایر معانی: باوفایی، اخلاص
اخلاقا
نجابت، علو، اصالت خانوادگی، طبقه نجبا سایر معانی: شرف، شرافت، شرافتمندی، بزرگ منشی، بزرگواری، اصالت، خوبی، نیکی، برتری، ارزشمندی، جلال، شکوه، عظمت، اشرافیت، اشرافیون، نجبا، برجستگی، ناموری، ...
میخ چوبی، دستک، کشیک، چوب نوک تیز، میخچه، چوب پرچین، پاسدار، افسار کردن، بستن، نرده کشیدن، اعتصاب کردن، مراقبت کردن، جلوکسی راه رفتن یا ایستادن سایر معانی: پیشگام اعتصاب (کارگر مامور حمل شعا ...
ژرف پیما، شاقول عمودی، گلوله سربی، عمود بودن، درست، عمودی، لوله کشی کردن، با شاقول ازمودن، ژرف یابی کردن، عمق پیمودن، عمودیقرار دادن، شاقولی افتادن، با سرب مهر و موم کردن، عینا، بطور عمودی، ...
اصولی، معتقد باصول ومبادی، دارای اصول و عقاید، پای بند اصول سایر معانی: (معمولا در ترکیب) پایبند اصول (اخلاقی)
پاکدامنی، راستی، پیروی دقیق از اصول سایر معانی: درستی، امانت، درستکاری [حقوق] درستی، راستی، راست گویی