[حسابداری] اندازه های مبتنی برحجم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] روش مخلوط حجمی
خدمات پذیرایی انبوه [گردشگری و جهانگردی] پذیرایی از شمار بسیاری از مردم در گردهماییهای بزرگ مانند مناسبتهای ورزشی
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] کنترل حجمی - رجوع شود به gain control.
[عمران و معماری] عنصر حجمی [ریاضیات] جزء، حجم، عنصر حجم
[نفت] بده حجمی
[سینما] میزان (صدا)
[شیمی] درصد حجمی
[زمین شناسی] فاز حجمی، فاز سطحی.
[برق و الکترونیک] بازترکیب حجمی باز ترکیب بونهای مثبت ومنفی در انرژیهای کم در حجم محفظه یونیده سازی یا بازترکیب الکترونهای آزاد و حفره ها در حجم نیمرسانا.
[کامپیوتر] جدول برچسب محتویات ؛ فهرست راهنما
غلظت سنج، حجم سنج سایر معانی: (فیزیک) حجم سنج، گنج سنج [مهندسی گاز] حجم سنج، غلظت سنج