[ شِ ] (اِخ) پدر برخی از سی نفر شجاعان داود بود. (قاموس کتاب مقدس).
لغتنامه دهخدا
[ شِ ] (اِخ) از رواة است. ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی، داستانی از قول وی دربارهٔ مرگ عمربن عبدالعزیز خلیفهٔ اموی نقل کرده است. رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص ۲۸۰ شود.
[ شِ ] (اِخ) (سلطان...) از حکام تنکابن. وی در سال ۹۱۰ هـ . ق. بعد از کار کیا میرسیّد به حکومت تنکابن رسید. هاشم بر ضد برادر خود سلطان حسن که حکومت «بیه پیش» را غصب کرده بود شورید، ولی شکس ...
[ شِ ] (اِخ) (میر...) از وزراء و حکام مازندران در دورهٔ صفویه. (ترجمهٔ مازندران و استرآباد رابینو ص ۱۸۶).
[ شِ ] (اِخ) (سید...) از سادات مرتضوی هزارجریب منسوب به خانوادهٔ جبرئیلی که بین سالهای ۹۳۴ و ۹۷۳ هـ . ق. در هزارجریب (مازندران) حکومت رانده است. (ترجمهٔ سفرنامهٔ مازندران و استرآباد رابین ...
[ شِ ] (اِخ) (میر...) از شعرای قرن نهم هجری، از مردم هرات بود. امیر علیشیر نوائی دربارهٔ وی می نویسد که اول کمانگری میکرد و سپس به شغل حمامداری قیام نمود. طبع نیک دارد. و این بیت را از اش ...
[ شِ ] (اِخ) ابن حسین بن عمر عیسی الشافعی. نحوی است و به حدیث و لغت مشغول بود. از مردم حلب و مدرس مدرسهٔ بهائیه حلب بود، سپس به تدریس حدیث در جامع کبیر و جامع عادلیه پرداخت. از آثار اوست: ...
[ شِ ] (اِخ) ابن سُعَیدبن سهم بن عمروبن هصیص القرشی. از حکام و فرمانروایان قریش در دورهٔ جاهلیت بود. وی از مردم مکه و جد عمروبن عاص (بن وائل بن هاشم) سردار جنگهای دورهٔ اسلامی است. (از اع ...
[ شِ ] (اِخ) ابن عمربن محمد الخیاط الحلبی. رسالهٔ جابری را از ابراهیم بن صالح بن العجمی استماع کرد و ابوالمعالی بن عشائر و شیخ برهان الدین فرزند ابن العجمی آن رساله را از وی استماع کردند. ...
[ شِ ] (اِخ) ابن عتبةبن ابی وقاص، ملقب به مرقال. صحابی است وی برادرزادهٔ سعدبن ابی وقاص و از سرداران عرب بود. در روز فتح مکه اسلام آورد و بعد از فتح شام به آنجا رفت. عمر دومین خلیفهٔ اسلامی ...
[ شِ ] (اِخ) ابن مغیرةبن عبداللََّه بن عمربن مخزوم، ملقب به ذوالرحمین. عم ابوجهل است. و بنابه روایتی وی پدر مادر عمربن خطاب دومین خلیفه از خلفای راشدین بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج ۱ ...
[ شِ ] (اِخ) ابن هلال الدمشقی، مکنی به ابوعقیل. رجوع به ابوعقیل هاشم... شود.