منحط، رو به انحطاط گذاردن، فاسد شدن سایر معانی: (از حالت پیشین بدتر شدن) تنزل کردن، منحط شدن، روبه تباهی نهادن، تبهگن شدن، انحطاط، تبهگنی، تنزل، فرودروی، آدم فاسد، (زیست شناسی) انحطاط یافتن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ویژگی آنچه دچار تباهی شده باشد [پزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان