خوار، پست یاخفیف شده سایر معانی: تحقیر شده، خوار شده، فروزینه شده، نزول یافته، گمراه شده، فاسد شده [نساجی] تغییر یافته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارایی کاهیده [حملونقل هوایی] قابلیت کاهشیافتۀ هواگَرد براثر عیوب درونی مانند خستگی پیکر و فرسودگی اجزای موتور
واژههای مصوب فرهنگستان
احساس هتک آبرو کردن، احساس خفت کردن
دستکاری شده، تقلبی (در مورد خوردنی ها)، جازده، قلابی، قلب
منحط، رو به انحطاط گذاردن، فاسد شدن سایر معانی: (از حالت پیشین بدتر شدن) تنزل کردن، منحط شدن، روبه تباهی نهادن، تبهگن شدن، انحطاط، تبهگنی، تنزل، فرودروی، آدم فاسد، (زیست شناسی) انحطاط یافتن، ...
فاسد، خراب، فاسد الاخلاق سایر معانی: (از نظر اخلاقی) منحرف، کژراه، هرزه، فاوا، ترادامن، پتیاره، بد، منحط، تباه
جنگلی که براثر مداخلات بیرویه از حالت تعادل طبیعی خود خارج میشود و رو به نابودی میرود [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]