بطور پوسیده یا خراب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنگ جلا [زمین شناسی] سنگ جلا - هر سنگ با تجزیه کم که هنوز، چسبیده و متصل بهم است. بالاخص، باقیمانده نرم گرد شونده از خاکی سبک وزن که از سیلیس ریزدانه ساخته می شود و از تجزیه سنگ آهک سیلیسی ( ...
(یک سیب گندیده جعبه ی سیب را فاسد می کند) یک بز گر گله را گر می کند
منحط، رو به انحطاط گذاردن، فاسد شدن سایر معانی: (از حالت پیشین بدتر شدن) تنزل کردن، منحط شدن، روبه تباهی نهادن، تبهگن شدن، انحطاط، تبهگنی، تنزل، فرودروی، آدم فاسد، (زیست شناسی) انحطاط یافتن، ...
فاسد، خراب، فاسد الاخلاق سایر معانی: (از نظر اخلاقی) منحرف، کژراه، هرزه، فاوا، ترادامن، پتیاره، بد، منحط، تباه
مکروه، فرومایه، نفرت انگیز، بسیار بد، کریه سایر معانی: بیزار کننده، بیزارگر، آریغ انگیز، منزجر کننده
گندیده، متعفن، بد بو، دارای بوی زننده سایر معانی: بوی ناک، گند ناک، گند دهان
بد گوار، غیر قابل هضم سایر معانی: گوارش ناپذیر، ناگواردنی، ناگوارا
نا سازگار، ناگوار، مضر برای تندرستی، بد آب و هوا سایر معانی: (آنچه که تندرستی نمی آورد) ناسازگار، تندرستی بر، ناسالم، بد اب و هوا
اسفناک، زار، سوگناک، رقت اور سایر معانی: افسوس انگیز، قابل تاسف، تاسف بار، دریغ انگیز، دژوانگر
بد بو سایر معانی: بدبوی، گند، میگندر، متعفن
شنیع، زشت، شریر، بدکار، نابکار سایر معانی: بدجنس، ناهنجار