علاوه بر آسیب رساندن توهین هم کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صرف کلمات، عدم قبول چیزی بطورمودبانه سایر معانی: سرازیری، شیب، فرود، نزول، نشیب، تمایل، انحراف، زوال، پسرفت، فرتوتی، میرایی
منحط، رو به انحطاط گذاردن، فاسد شدن سایر معانی: (از حالت پیشین بدتر شدن) تنزل کردن، منحط شدن، روبه تباهی نهادن، تبهگن شدن، انحطاط، تبهگنی، تنزل، فرودروی، آدم فاسد، (زیست شناسی) انحطاط یافتن، ...
بدتر کردن، تلخ کردن، ناگوار کردن سایر معانی: تلخکام کردن، (دشمنی و غیره) تشدید کردن، بر تلخی چیزی افزودن، تل کردن
واحد اندازهگیری ترمودینامیک سایر معانی: (فیزیک) گشتاور، هرزش، درونگشتی، فیزیک واحد اندازه گیری ترمودینامیک، درگاشت [شیمی] آنتروپی [عمران و معماری] آنتروپی - شمارشپذیر [برق و الکترونیک] انترو ...
نومید سایر معانی: ناامید، ناامیدوار، مایوس، بیچاره، لاعلاج، درمان ناپذیر، اصلاح ناپذیر، سامان ناپذیر، بهتر نشدنی، نومید کننده، مایوس کننده